سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قــقــنــــــــــــــــــــــــو س

پنجره را باز کن

از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر

خوشبختانه باران ارث پدر هیچ کس نیست...

(حسین پناهی عزیز... شادی روحش صلوات...)


نوشته شده در دوشنبه 91/9/6ساعت 10:0 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

کارت پستال درخواستی طراحان


نوشته شده در شنبه 91/8/20ساعت 5:0 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

امروز روز دیگریست...

یه روز از همان روزهای بی تو...

در به در این کوچه و آن کوچه...

می دانم که انتهای یکی از همین کوچه ها،

 منتظری!

ولی در کوچه هایی که پی تو می گردم ،

همه بن بست است...

دلم آشوب و ضربان قلبم ناآرام!

بگو کدامین کوچه انتهایش دیدار توست؟


نوشته شده در سه شنبه 91/5/31ساعت 5:4 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

عشق 
  عشق چیست؟ مادر گفت عشق یعنی فرزند.

پدر گفت عشق یعنی همسر.

دخترک گفت عشق یعنی عروسک.

معلم گفت عشق یعنی بچه ها.

خسرو گفت عشق یعنی شیرین.

شیرین گفت عشق یعنی خسرو.....

اما فرهاد هیچ نگفت. فرهاد نگاهش را به آسمان برد! 

 باچشمانی بارانی.. میخواست فریاد بزند اما سکوت کرد!‌

میخواست شکایت کند اما نکرد. نفسش دیگر بالا نمی آمد ! 

 سرش را پایین آورد و رفت!

هر چند که باران نمی گذاشت جلوی پایش را ببیند!

ولی او نایستاد...

سکوت کرد و فقط رفت ، چون میدانست او نباید بماند..

                           و اینجا عشق معنا شد...................


نوشته شده در سه شنبه 91/5/10ساعت 7:41 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

 

همیشه میگن سکوت علامت رضاست ، اما من میگم نه ! 

بعضی وقت ها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی. 

بعضی وقت ها سکوت می کنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری.

 گاهی موقع ها سکوت یه اعتراضه، گاهی موقع هام انتظاره.

 

اما بیشتر وقتها سکوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو وجودت داری، توصیف کنه . .

و من در هجوم این مصیبت سکوت می کنم . . .


نوشته شده در دوشنبه 91/4/19ساعت 5:18 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

کاش اون لحظه ای  که یکی ازت میپرسه حالت چطوره و تو میگی خوبم،

کسی باشه و محکم بغلت کنه و آروم بگه،

                                   میدونم خوب نیســـــــــتی......


نوشته شده در دوشنبه 91/4/19ساعت 5:15 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

نجوایی از سوی تو ...

                      نگاهی کوتاه از تو...

                                  لبخندی بر لبان زیبای تو...

 

                       و...    من خود را غرق در عشق دیدم...

 

 

عشقم این بار ...

         به دیوانه شدن می ارزد...

         سوختنم با تو... 

به پروانه شدن می ارزد ، 

گر چه خاکسترم و

                   همسفر باد ،

ولی ،،،،،،،،،

       جستجوی تو  ،

          به بی خانمان شدنم می ارزد........!


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 11:0 صبح توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |



دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 1:3 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |



سیلی باران به گوشم می زند
بس  که این سیلی به گوشم آشناست
می شناسم دست خیسی را که باز
همچنان سیلی به گوشم می زند
خوب می دانم که غمگینم ولی
ریشه نامهربانی ها کجاست ؟


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 12:33 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |


عشق
و غرور

دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت:
او یقینا پی معشوق خودش می آید!
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
مطمئنا که پیشمان شده بر می گردد!

آری


عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 12:29 عصر توسط قــقــنـــــــــــــــــــــو س نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت