اون منم که عاشقونه شعر چشماتو
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می
به تو عادت دارم، مثل پروانه به آتش،
و تو هر لحظه که از من دوری، من به
در کتاب احساس، واژه فاصله یک فاجعه معنا
که به این فاجعه
زیر گوش برگ تنها ، میگه
برگ سبز و تر و تازه ، رنگ سبزشو می بازه غرق بوسه های باد و وحشت از روزای تازه میکنه دل از درخت و میشه آواره ی کوچه، کوچه ای که یادگاره روزهای رفته و پوچه میشینه گوشه ی کوچه، چشم به آسمون میدوزه میکنه یاد گذشته دلش از غصه میسوزه....
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
میگفتم ،
افتم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر
ستاره..
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره.....
مثل عابد به عبادت
ویرانگری فاصله می اندیشم...
شده است!
تو توانایی آنرا داری ،
پایان بخشی..........
طعمه ی خزونی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |